فریاد های خودمانی

إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ...

۲ مطلب با موضوع «مشق های عارفانه» ثبت شده است

۱۳
آذر

   خالقا گر نیک و گر بد کرده ام                  هر چه کردم، با تن خود کردم

عفو کـن دون همتـی های مـرا                  محو کن بی حرمتی های مرا

عطار؛ منطق طیر

  • Traveler City Alone
۰۲
آذر

به خنده رویی دشمن مخور فریب                       که برق خنده ی  وی ،سوخت آشیان ماست

ای دشمن ز کدامین نیرنگ و فریب می خواهی مرا برانی ز درگاهش.

ای بی همه چیز، ز کدامین دسیسه و فریب می خواهی مرا برانی ز درگاهش.

زهی، خیال خام در سر پرورانده ای؛ خیال خام.

من فرزند دلبند او، و او هم مادر من است.

ای سبک مغز، این بار تو به من بگو، کدامین مادر، کدامین مادر، در حزیزترین لحظات خود دلبندش را رها می سازد و با آغوش آتش همگامش می سازد؟

مادر من آنیست، که قلبش را درآوردم و صدایش در نیامد، و آنیست که ناله می زد: آه، و هزاران آه، که خاری بر پای فرزندم رفت.

گر من ساعتی فریب تو را بخورم چه بسا تا پاسی از شب التماسش کنم؛ ای مادر، ای عزیزترنِ، عزیزان، می خواهم زمن ناراحت نباشی، و اوست که اشک از گوشه چشمم پاک می سازد و گوید: بیا فرزند دلبندم بیا آمدی چه زیبا و چه پاک که شاید این آخرین  بار باشد ز نافرمانی و سرکشی.

چه بسا ای قسم خورده ترین دشمن تکرار شود اشتباه و دگر بار با شرمندگی فراتر از قبل، نزدش رفته و زانو زده، ای مادر...

همین کلام مرا بس که هم آغوشش شوم و سر بر زانوهایش نهم و بسویش شتابان روم.

ای قسم خورده ترین دشمن، ز کدامین نیرنگ مرا دور می کنی ز او. و ای بیچاره ترین، بیچارگان، چندین سال مرا دور کنی، دوباره باز خواهم گشت به سویش. من ز بطن اویم ای سفیه و دگر و دگر بار باز خواهم گشت و بنام مادر، او را خواهم خواند.

هر چه در چنته داری رو کن ای دشمن. ولی موفق نخواهی شد برای ابدیتی، موفق نخواهی شود.

موفق می شوی برای سالی، ماهی، روزی، ساعتی، ثانیه ی و یا لحظه ای اما و صد امای دیگر که برای ابدیتی موفق نخواهی شد. ای قسم خورده ترین دشمن و در آنجا تو را سپاس گویم که اگر تو نبودی من قیمت آن عزیزترین را نمی دانستم و دگر بار جوری آن را نگاه نمی داشتم که تو به واقع پندار کنی اوست قیمتی ترین، با ارزشِ عالم لاهوت و ناسوت است. و حال تو ای دشمن ضرر کرده ای که او را ز دست داده ای. بر من بخند که خنده های تو راهی بسوی اوست. و ای دشمن قهقه سر ده بر من خاکیِ ز افلاک دور مانده، هر چه بلندتر بخندی شتاب من به سویش بیشتر شود.

تقدیم به یزدان یکتا

مسافر

  • Traveler City Alone