فریاد های خودمانی

إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ...

در تنهایی خود، هم نفسی نیست مرا

سه شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۲ ق.ظ

آرام جانم؛

تو نوشتی و نوشتی، ز تنهایی

نوشتی:

                   «در تنهایی خود، هم نفسی نیست مرا».

خواندم من فرزانه و دیوانه شدم

من دیوانه یِ عاشق پیشه، آن را دزدیم و

سپردَم بر دل

که ای دل، بیا و کاری کن

ننشین و بیا، شاید، و هزاران بار شاید،

                                                      هم نفس تنهایش شوم

به تمام نام های خداوند بزرگ، به تمامِ صد نامش، او را خواندم و گفتم: ای خداوند گار، می شود، من شوم همدم تنهایی، تا دگر بار، نور خانه یِ دل جانانم، روشن کنم، بِنامم.

مونس و همراه شوم.

همدل و همراز شوم.

تا بگوید ز تنهایی، تا بگوییم ز همراهی

تا بگوید ز هزاران حرفِ دل، تا بگویم ز همرازی

تا بگویید ز درمانده گی احساس، تا بگوییم ز...

تا دگر بار ننویسد ز تنهایی، او نامه ی نویسد و در آغازش،

ای همراه همیشگی، ای مونس تنهایی، ای همراز زندگی...

نظرات  (۱)

  • بیسیم چی گمنام
  • سلام عالی بود
    خوشحال میشم به ما هم سر بزنی
    پاسخ:
    سلام دوست عزیز و ممنون
    حتما، باعث افتخاره

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی